به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، حدود یک دهه پیش، کارگر یکی از معادن، در راه بازگشت به خانه تصادف کرد و جان خود را از دست داد. در مراسم تدفین و خاکسپاری او عده زیادی شرکت کردند.
اعضای خانواده، دوستان، آشنایان، همکاران، حتی مدیران و. همه از اخلاق خوب و رفتار پسندیده آن مرد سخن میگفتند. یکی میگفت: واقعاً انسانی دوستداشتنی بود. »دیگری حرف او را تأیید میکرد و ادامه میداد ما همه عاشق او بودیم» آدم فوقالعادهای بود» هر کس چیزی میگفت که اشک آدم را در میآورد. اما از این متعجب بودم که چرا ما آدمها پیش از دست دادن یک عزیز زبان باز نمیکنیم و به او نمیگوییم دوستت دارم» یا هرگز به خاطر بودنش از او تشکر و قدردانی نمیکنیم.
آن حادثه، زنگ هشداری شد برای من و شاید برای خیلی از آدمهای اطرافم و درس بزرگی گرفتیم. به من آموخت تا دیر نشده با دیگران حرف بزنم و از احساسم به آنها بگویم، با خودم هم حرف بزنم. گاهی با خودم خلوت کنم و به خودم بگویم چقدر خودم را دوست دارم و چه انسان مهم و باارزشی هستم! از عقاید و نگرشم با خودم حرف بزنم، از رویاها و آرزوهایم بگویم و خلاصه، هر چیزی را که دلم میخواهد، نزد خودم اعتراف کنم. واقعیت تلخ و تکاندهنده این است که ما هرگز نمیدانیم چه وقت همه چیز تغییر میکند، فرصتها چه زمانی در خانه ما را میزنند، آیا لحظهای که هماکنون از دست میدهیم فرصت بزرگ زندگی نبوده و. تمام چیزهایی که به ما هدیه شده، روزی از ما پس گرفته .
درباره این سایت